شعر پزشک و فرهنگی
السلام ای خالق آموزگار/ باز با نامت قلم شد ماندگار
《روزگاری روزگار آشنا》 / قصه می گویم من از درد و فنا
قصه از فرهنگ بشنو، از هنر / نه ز بی فرهنگی مردان شر
قصه از مکتب، معلم یا کتاب / بشنو ای فرهیخته این اشعار ناب
قصه می گویم من اینک از ادب / از شعور و از شعار، از گفت رب
قصه از قرآن، سعدی، مثنوی / قصه می گویم که تو آدم شوی
قصه می گویم من از روح بشر / تا بسازم در جهان مردان نر
ای پزشک غرقه در دریای دون / تو چه می دانی چه از علم و فنون
تو فقط در یک زمینه ماهری / تو گرفتار علوم ظاهری
تو چه می دانی ز عشق و معرفت / فتنه کردی ای سگ لولی صفت
تو چه می دانی که این دنیای پست / بی وفا باشد ولو هرچی که هست
تو چه می دانی معلم، دلبر است/ بر همه دار و ندارت سرور است
《پشه کی داند که این باغ از کی است/ کاو بهاران زاد و مرگش در دی است》
《کرم کاندر چوب زاید سست حال/ کی بداند چوب را وقت نهال》
ای پزشک مانده در خواب و خوراک/ هیچ می دانی تو از افراد پاک؟
این جهان دارد بسی بطن و ضمیر/ هیچ می دانی تو از کیوان و تیر؟
هیچ می دانی که بنده نیمه شب/ غرق در تفسیر اشعار عرب؟
با چه رو گفتی که در خواب و خورم؟/ هیچ می دانی من از تو بهترم؟
یک معلم هست از مردان حق/ کار من تحقیق و تصحیح ورق
ای پسر تو بی شعوری خوانده ای؟/ هیچ می دانی که خود درمانده ای؟
ای پسر مانند آن نحوی شدی/ یا به قول مولوی، محوی شدی؟
《آن یکی نحوی به کشتی در نشست/ رو به کشتیبان نمود آن خودپرست》
《گفت هیچ از نحو خواندی؟ گفت لا/ گفت نیم عمر تو شد در فنا》
《دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب/ لیک آن دم کرد خامش از جواب》
《باد کشتی را به گردابی فکند/ گفت کشتیبان بدان نحوی بلند》
《هیچ دانی آشنا کردن بگو/ گفت نی ای خوش جواب خوب رو》
《گفت کل عمرت ای نحوی فناست/ چون که کشتی غرق این گرداب هاست》
《محو می باید نه نحو این جا بدان/ گر تو محوی بی خطر در آب ران》
《آب دریا مرده را بر سر نهد/ گر بود زنده ز دریا کی رهد》
《یعنی ای مطرب شده در عام و خاص/ مرده شو چون من که تا یابی خلاص》
ای پزشک مرده در افکار پیر/ زود آن گفتار پوچت پس بگیر
نام فرهنگی نیاور بر زبان/ بر دهانت آب برکش، ای شبان
گفته بودم بنده در اشعار قبل/ ای که عقل پاره سنگت مثل طبل
حاضرم هر هفت روز هفته را/ باز گردانم خطای رفته را
آن معلم که تو را فن یاد داد/ هیچ از اوضاع میهن یاد داد؟
گوش نادانت اگر پیچیده بود/ کی چنین اعمال زشتت دیده بود
بار دیگر نام فرهنگی نبر/ ورنه می گردانمت زیر و زبر
من که محبوب سرایی دیگرم
یار شاگردم، معلم سرورم
ناصر محبوب پور
تیرماه ۱۴۰۰
درباره این سایت