عاشقانه
گفتمش عشقم! عزیزم! نازنینم! ماه رو/
گفت گم شو ای قلندر! ای خر بی آبرو
گفتمش پس آن همه دلبر نوازی پشم بود؟/
گفت آری شرب می خواهم نه آبی از سبو
خانه ات آباد کن اسباب آرامش بساز/
جعبه آرایش بخر با عطر خوب و رنگ مو
مبلمان می خواهم ای احمق نمی دانی بدان/
تخت خوابی، خانه ای، کلی وسایل اندرو
بعد از آن تلویزیونی شصت و شش اینچی بگیر/
تا ببینم آخر سریال چوسان با تسو
یا بخر یک تبلتی از جنس اس تو یا اپل/
نصب باشد روی آن ماشین سواری مثل پو
بعد از آن ماشین اسپرتی بخر شاسی بلند/
پز بدم نزدیک دایی، خاله، عمه یا عمو
مودمی سرعت نما تقدیم کن تا چت کنم/
هم به دست آرم ز اینترنت سراسر آرزو
گفتمش معشوقه ام، بس کن کمی هم شرم کن/
پس چه شد آن قلوه دل؟ پس آن همه احساس کو؟
پول آب و گاز و برق و مشکلات دیگرم/
بند احساسم بریدی با چه رو کردی رفو؟
من نمی دانم از این دنیا رکب خوردم چرا؟/
بارها گفتم تفو، ای چرخ گردانی، تفو
ناگهان چون زوزنی بوسهل از جایش بشد/
می ژکید و گفت نادان، ای پلیدی تندخو
زندگی با پول باشد، عشق معنا می دهد/
زندگی این نیست می دانی، فنون کنگ فو
چرخۀ این چرخ با قربان شدن چرخان نشد/
دلبری محکم نمی گردد به آچاری دوسو
خانه ای شش خوابه می خواهم سپس پولی کلان/
تا بدانم دلبری را تا بدانم قدر شو
گفتمش دلبر نمی خواهم، ندارم خانه ای/
گفت محبوبم نباشی، بنده هم، نو لاو یو (no love you)
ناصر محبوب پور
آذر ماه 95
درباره این سایت