یک شب رویایی

خواب دیدم خواب شیرینی شبی در انگلیس

تاج و تختی شد مهیا بنده ای کردم جلیس

 

شاه و فرماندار بودن حس و حالی جالب است

حال می کردم خدایی، ناز و فرّ و قرّ و فیس

 

چاپلوسی ها بدیدم مرگ بر دنیای زشت

در جماعت یافت می شد، گرگ و مردانی خبیث

 

یادم آمد هر ولایت را به اهلش می دهند

نیست مبنا مذهب و آیین و قرآنی نفیس

 

گفتم اینک مذهب و دین را ی می کنم

کاهن و موبد، کشیش و مرد ، حریص

 

کاتولیک و پاپ و ترسا با مسلمان و یهود

بات، بی ت، لشکر سلطان خمیس

 

هرکسی را خطّه ای دادم ز ملک و مملکت

از میان این جماعت عدّه ای کردم پلیس

 

چند سالی رفت و دیدم از مسلمان اختلاس

گفتمش بس کن! کلافی از مسلمانی نریس

 

یک عرب با پول نفت آمد که سیتی می خرم

دادمش منچستری با تیم رونلدو کریس

 

خسته ام، بیزار از اعراب و گفتم ای سعود

گم بشو ای بی شعور و ای ذبابی کاسه لیس

 

با جهالت خوب می شد حکمفرمایی نمود

یاد آن آمون و آتون، آن خدایانی خسیس

 

بگذریم، آن شب شرابی خوردم و رقص و شکوه

طَمطَراقی داشتم، از خواب رَستم، جامه خیس

 

نعره می کردم که ای محبوب، آزادم. ولی

یک نفر پایم فشرد و گفت: ایران است، هیس!

 

                                                          ناصر محبوب پور

                                                            مهرماه 94


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها